بازگشت شوهر جان به خانه
خدارو هزار مرتبه شكر شوهر جان ظهر چهارشنبه رسيد خونه و هممون از ديدنش شاد شديم خوشبختانه از سفرش راضي بود و همه چيز به خوبي پيش رفته بود فاطمه يكتا خانوم ازديدن باباش كلي ذوق زده شده بود و دلش نميخواست از بغل بابا بياد پايين... حتي غذاش رو هم برده بود بابا بهش بده... شوهر جان يه كادوي تولد خيلي جالب بهم داد يه ربات كه خونه رو جارو ميكنه... خودش شارژ ميشه و يه چيزايي هم ميگه خلاصه از شر جارو برقي كشيدن نجات پيدا كردم فاطمه يكتا خانوم واقعا بزرگ و خانوم شده تك تك سوغاتياي باباش رو روي تنش ميگرفت و ميگفت بههههه و بعدش برميگشت و چند بار به باباش ميگفت بابا مرسي براي خودم خيلي عجيب بود اصلن فكر نميكردم مفهوم هديه و س...
نویسنده :
مائده
3:08